سایت تخصصی ترجمه ایتالیایی

جهان‌خاتون و هم‌عصرانش

نوشته شده توسط Mahboobe Khodaei

بعد از پادشاه خاتون، جهان خاتون متخلص به «جهان» (جهان ملک خاتون) یکی از شاعرﻩها و دانشمندان بزرگ نیمه دوم قرن هشتم ق بوده است. تاریخ تولد او به طور دقیق مشخص نیست و اگر تاریخ ازدواج پدر و مادرش که در سال ۷۲۵ یا اندکی بعد از آن بوده می‌توان گفت که او نیز بعد از این تاریخ چشم به جهان گشود.

 تقدیم به ﺩُﻣِﻧﻴﻚُ ﺍﻳﻨﺠِﻨﻴﺖ (Domenico Ingenito)ُ استاد، پژوهشگر و مترجم زبان فارسی در دانشگاه آکسفورد که دیوان جهان ملک خاتون را به ایتالیایی ترجمه کرده است تا این شاعرۀ بزرگ فرهنگ و ادب فارسی را به دنیای ایتالیایی زبانان معرفی کند.

 

بعد از پادشاه خاتون [۱] جهان خاتون متخلص به «جهان» (جهان ملک خاتون) یکی از شاعرﻩها و دانشمندان بزرگ نیمه دوم قرن هشتم ق بوده است. تاریخ تولد او به طور دقیق مشخص نیست و اگر تاریخ ازدواج پدر و مادرش که در سال ۷۲۵ یا اندکی بعد از آن بوده می‌توان گفت که او نیز بعد از این تاریخ چشم به جهان گشود. (کاشانی راد- احمد نژاد، ص۹)

او یگانه فرزند پادشاه (نطنزی، ص۱۷۴) و از خاندان اینجو بود. واژۀ «اینجو» یا «انجو» واژﻩایی مغولی است به معنی «ﻣُﻠﻚِ خاص» یا «املاک اختصاصی سلطان» و بعدﺍً به معنی «صاحب دیوان ﺍِنجور و به اصطلاح ضابط املاک شده» و سرانجام به معنی «هر کسی که خاص پادشاه و از متعلقان او و منسوباتش اطلاق گشته است.» (دایرة المعارف فارسی ۱/۳۴۸ به سرپرستی دکتر غلام حسین مصاحب)

سلسلۀ اینجو اینگونه به وجود آمد که شاهزاده خانم کردوجین، امیر چوپان شرفﺍلدینﻣﺤﻤﻮد را به وزارت فارس، کرمان، یزد، کیش و بحرین فرستاد. شرفﺍلدینﻣﺤﻤﻮد سرسلسله خاندان اینجو خود را به خواجه عبداللهﺍنصاری صوفی منسوب میﺩارد و پس از کشته شدن او حکومت فارس را بین پسرانش مسعود، سلطان شاه، اسحق تقسیم شد.

سلطان شاه به دست امیر کشته شد و سلطان مسعود به دست یاغی باستی و از سال ۷۴۳ فارس، کرمان و اصفهان از سلطه حکومت مغولان برچیده شد و تا حمله تیمور، فارس به دست خاندان اینجو و پس از آن آﻝ مظفر اداره ﻣﻰشد. (داودی، ص۴۷)

در حقیقت جهان ملک خاتون دختر جلال الدین مسعود شاه اینجو (حک: ۷۳۶-۷۳۹) حکمران فارس بود که از سوی پدر نسبتش به خواجه عبدالله انصاری ﻣﻰرسد. (صفا، ج۳/۲، صص۱۰۴۵-۱۰۴۷) و نسب مادرش به خواجه رشیدالدین فضلﺍلله همدانی ﻣﻰرسید. (کاشانی راد- احمد‌نژاد، ص۶)

جهان ملک خاتون بعد از اینکه همسر اولش او را ترک کرد به شیراز نزد عمویش ابواسحق اینجو (حک: ۷۴۴-۷۵۸) رفت. دربار اسحق مجمع شاعران و عالمان بود. شیراز ابواسحقی که نزد شاعران عصر بهشت روی زمین تلقی ﻣﻰشد و از در و دیوار آن موج طرب و عشرت رندان برﻣﻰآمد در این روز‌ها شاهد جنب و جوش شاعران جوان بود به نام شمسﺍلدینﻣﺤﻤﺪ که بعد‌ها حافظ خوانده شد. وی در این ایام جوانی نو رسیده بود اهل فضل و ظاهرﺍً از ثروت و مکنت هم نصیبی داشت. (زرین کوب، ص۱۳)

جهان ملک خاتون در مقدمۀ دیوانش (کاشانی راد- احمد‌نژاد، صص۳-۴) (که آن را به سلطان احمد جلایر فرزند احمد بهادر خان شیخ اویس تقدیم کرده است) اینگونه آورده است که او پیش از این به «حسب تقلید» شاعری را برای زنان «نقص تصور ﻣﻰکرد» ولی چون به او معلوم شد که زنانی از عرب مانند حضرت فاطمه و عاشیه مقریه و زنانی از عجم مانند پادشاه خاتون و مادرش ﻗُﺘﻠُﻖ شاه خاتون شاعره بودند و شعر سرودﻩاند او نیز به تبعیت از آنان شعر سرود. در سرودن شعر از شعرای پیش از خود خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی ﺗﺄثیر بسیار پذیرفت.

شعرای هم عصر او عبید زاکانی، حافظ و خواجوی کرمانی هستند که با هم مشاعره داشتند و جهان خاتون از اشعار حافظ ﺗﺄثیر بسیاری پذیرفت. سعید نفیسی با ﺗﺄمل در دیوان او میان ابیات بعضی از غزﻝهای او و ابیات غزﻝهای حافظ مشابهتﻫﺎیی از جهت مضمون و وزن و قافیه یافته و احتمال داده است که جهان خاتون به استقبال شعر حافظ رفته است.

در رسد تشرف روز وصل جانان غم مخور       

ای دل پر درد بر امید درمان غم مخور

ای دل آشفته در هجران آن آرام جان      

در جهان سرگشته شو از بهر سامان غم مخور

گر شکیبا نیستی ای دیده از دیدار یارگر بدوزد       

هر زمان چشمت به پیکان غم مخور

چون نئی واقف بر اسرار ضمیر روزگار      

عاقبت خواهد گذشت این جور دوران غم مخور

بلبلا در هجر روی گل مشو یک دم خموش      

شور در باغ افکن و از باغبان غم مخور

هر که ما را دور کرد از صحبت آن گلعذار      

هم شود روزی اسیر خار هجران غم مخور

ای دل ار گشتی اسیر خار هجران باک نیست      

ناگهان روزی درآید گل به بستان غم مخور

نوعروس خوشدلی در پردﻩی اندوه هجر      

بیش از این از ما ندارد روی پنهان غم مخور

از شب هجران برآید عاقبت صبح وصال      

سر ز مشق برکند خورشید تابان غم مخور

چون سکندر چند گردی در طلب گرد جهان      

خضر چون خواهد چشیدن آب حیوان غم مخور

(دیوان جهان خاتون، صص ۲۸۲-۲۸۱)

 

عبید نیز یکی از شاعران هم عصر جهان ملک خاتون بود او که از خاندان زاکانیان (تیرﻩایی از عرب ﺑﻨﻰخفاجه که به قزوین مهاجرت کرده بودند و در آنجا ساکن شدند) بود. او را با ماکیاولی، هابر و ولتر مقایسه کردهﺍند. (حلبی، ص۹)

عبید در عهد شاه ابواسحق در شیراز به تحصیل علوم و فنون پرداخت و از فضلای عصر و ادبای دهر خود گردید و در هر فنی، مهارتی کامل یافت و به ﺗﺄلیفﻫﺎ پرداخت پس از آن به قزوین بازگشت و به منصب قضاوت سرافراز و به آموزگاری و تربیت بزرگﺯادگان منتخب و ممتاز گردید. با آن که عبید و حافظ در یک زمان و حتی سالیان چند در یک شهر می زیستهﺍند و هر دو شاعر مشهور و معروف بوده و ممدوحان مشترکی داشتهﺍند، نه خود نامی از یکدیگر بردهﺍند و نه تذکره‌نویسان از دیدار و مصاحبت و مشاعرﻩ آنان که غاﻟﺒﺎً بین هم‌عصران اتفاق میﺍفتد کلمهﺍی نوشتهﺍند. اما با مطالعۀ آثار آن دو معلوم ﻣﻰشود که جمعاً بین سی تا چهل شعر از غزل و قصیده و قطعه نزدیک به یکدیگر دارند. (اقبال آشتیانی، ص ۸۲)

عبید در فن لطیفهﮔﻮیی مردی مبتکر و باریکﺍندیش بوده است. زندگی مادی‌اش با مشکلات فراوان روبرو بوده است. قسمت عمدﻩ شهرتش در هجویات و هزلیات معروف بوده است. نام شخص به خصوصی را معرفی ﻧﻤﻰکند ولی قصد او این است که گرگان اجتماع را معرفی کند که از دیر باز این سبک در میان اعراب مرسوم بوده است. بیشتر عمرش را در شیراز گذرانده است. (داودی، صص۲۶-۳۴)

جهان خاتون بعد از ازدواج با وزیر و یکی از صاحب منصبان دربار اسحق (عمویش) به نام خواجه امینﺍلدین جهرمی به زمرۀ درباریان ابواسحق درآمد. (نفیسی، ص۳۶۹؛ فخر هروی، ص۱۲۲-۱۲۳) و جزو ملاکان شیراز شد و خانه او مجمع شاعران و دانشمندان شهر و نواحی دیگر بود. (صبا، ص۱۸۶) اکثر شاعران روزگارش او را بزرگ داشته و ستایش کردهﺍند (نفیسی-پریمرز ج۱، ص ۱۴۶) اما عبید پس از ازدواج او با خواجه امین الدین شعری پر از رکاکت در هجو او سرود. (دولتشاه سمرقندی۱۳۸۵، ص۵۰۹)

با وجود این که در مورد ابواسحق این گونه ﻣﻰگویند: «شاه ابواسحق پادشاه نیکو اخلاق و پاکیزه سرشت بوده است اما همواره به عیش و لهو و طرب مشغول بوده و به معظمات امور پادشاهی پرداختی....» (دولتشاه سمرقندی، صص۳۲۸-۳۲۷)

ولی عبید زاکانی و حافظ وی را مورد مدح و ثنای خود قرار دادهﺍند. (اقبال آشتیانی، صص۵-۴/۸-۱۳؛ حلبی، صص۳۲-۳۹/۲۳۹-۲۴۱؛ حافظ ج۲صص۱۰۳۴-۱۰۳۷)

حافظ از اشعار خواجوی کرمانی که ساﻝهای آخر عمر خود را در شیراز ﻣﻰگذراند، تحسین ﻣﻰکرد و از غزﻝهای وی استقبال ﻣﻰکرد. با عبید زاکانی که مثل وی از دربار ابواسحق تا شاه شجاع راه یافته بود و ظاهرا رابطۀ دوستی یا آشنایی داشت. (زرین کوب، ص:۱۱۳)

امیر مبارزالدین محمد مظفر که حکومت کرمان را در زمان اسحق داشت پس از مرگ اسحق روی کار آمد و سلسلۀ آﻝ مظفر را تاسیس کرد. در زمان او حافظ و عبید افسوس دوران ابواسحق را ﻣﻰخوردند. (داودی، ص ۴۸) پس از سقوط سلسلۀ اینجو و حکومت ابواسحق، از آن پس (جهان خاتون که حدودﺍً باید دهۀ سی زندگیﺍش را سپری ﻣﻰکرد) تا پایان عمر روزگار دشواری را گذراند. (صفا، ج۳/۲، ص۱۰۵)

جهان خاتون در سرودن غزل مهارت خاصی داشت و در شیوۀ غزل سرایی به سعدی نظر داشته است. (کاشانی راد-احمدنژاد، ص۸) حافظ هم در مورد سعدی این گونه ﻣﻰگوید: استاد سخن سعدی است نزد همه کس. اینکه حافظ نسبت به سعدی اظهار ارادت می‌کند تعارف شاعرانه نیست حقیقت دارد و نشان علاقه به سعدی در دیوانش هست، نسبت به این استاد پیر که نزدیک چهل سالی از حافظ سالخوردﻩ‌تر بود، در دیوان حافظ بسیار است غزﻝهایی که در آﻥ‌ها شاعر نظرش به تقلید از سعدی بوده است- تقلید از وزن و شکل آﻥ‌ها. (زرین کوب، صص۵۷-۵۸)

سعید نفیسی (ص۳۷۰) جهان خاتون را شاعری «زبردست» وصف کرده و صفا ضمن آنکه غزلﻫﺎ و رباعیات او را شیرین و عاشقانه خوانده در مجموع شعر او را متوسط ارزیابی کرده است. هانری ماسه که دویست بیت او را ترجمه کرده است گفته است که سروده‌هایش تماﻣﺎً در ستایش عشق است، عشقی پاک و در عین حال صرﻓﺎً انسانی نه آن عشقی که عارفانه است و سعدی و حافظ به آن پرداختهﺍند. (نفیسی، پریمرز ص۱۴۳) اکثر افراد غزلیات او را بیان «احساسات» عاشقانۀ زنانه او دانستهﺍند.

زندگی حافظ و جهان خاتون هر دو در پس پردۀ ابهام است. دﻗﻴﻘﺎً واضح نیست چه چیزی در زندگی خانوادگی حافظ گذشته است ظاهرﺍً دارای زن و فرزند بوده است و آیا این یار کمان ابرو که شاعر از او یاد ﻣﻰکند همان همسر اوست که بعدها در لحد منزل ﻣﻰکند:

آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ    

در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد

و شاعر را در گرداﺏها تأثرها انداخت و اندوﻩهای جانکاه نام این زن را افسانهﻫﺎی بعد شاخ‌نبات خواندﻩاند اما آن شاخ‌نبات که در شعر حافظ به آن اشارﻩها هست یک نام نیست، کنایهﺍی است از هر معشوق شیرین که وصل او ﻣﻰتواند کام عاشقی را شیرین بدارد. با آنکه ذکر شاخ‌نبات در شعر وی مکرر هست که ﻣﻰتواند آن را جز یک نام کنایهﺁمیز خواند – نام یک زن؟ یک نام دیگر هم به غزﻝها هست که لحن بیان شاعر دربارﻩ او عاشقانه است؛ فرخ. اما چه کسی میﺩاند این فرخ چه «جنس» محبوبی است و در کدام دورﻩ عمر وی ﻣﻰزیسته است؟ اگر منتقد عرفاﻥپروری مثل مؤلف لطیفه غیبیه که دوست ندارد یک «لسان الغیب» را به عشقﻫﺎی زمینی آلوده بیابد در انتساب آن به حافظ تردید دارد نسخهﻫﺎی قدم از دیوان در دست است که در روزگار ابواسحق که شاعر جوان از قوام الدین حسن حمایت و محبت ﻣﻰدید در دام زن و فرزند گرفتار بود این نکته نیز وی را در شیراز پای بند داشت.(زرین کوب، ص:۲۶)

حافظ در یک جا از دیوان خود از فقدان محبوبی در سال ۷۶۴ یاد ﻣﻰکند و این تاریخ مصادف است با ۳۸ سالگی شاعر (صفا، ج۲/۳، صص1071-1072) در حالی که خاندان اینجو در سال ۷۵۸ منقرض شد و دﻗﻴﻘﺎً مشخص نیست محبوبی که حافظ از او یاد ﻣﻰکند آیا جهان ملک خاتون بود که با سقوط امپراطوری عمویش دیگر از آن شکوه و جلال را نداشت و دیگر شب شعر و مشاعرﻩای نبود.

حافظ چند بار هم اشاراتی به مرگ فرزند خود دارد. (همانجا) جهان خاتون هم در یکی از سرودﻩ‌هایش از مرگ «سلطان بخت» یاد ﻣﻰکند. (کاشانی راد- احمد‌نژاد، ص۵۰۹) نظریات مختلفی وجود دارد عدهﺍی بر این باورند که احتماﻻً دخترش بوده که در نوجوانی درگذشته و عدهﺍی دیگر ﻣﻰگویند شاید نامادریش بوده و احتمال ﻣﻰرود که او نام نامادریش را که زنی بسیار مهربان بوده بر روی دخترش نهاده باشد. (کاشانی راد- احمد‌نژاد، صص۷-۸)

جهان ملک خاتون دیوانی را گرد آورده که حدود ۵۵۰۰ بیت و شامل چند قصیده و ترجیح بند و مقطعات و غزلﻫﺎ و رباعیات بسیار است. سعید نفیسی دیوان او را شامل چهارده هزار بیت دانسته است.(ص۳۷۰)

تاریخ وفات این شاعرۀ بزرگ هم چون تاریخ تولدش مشخص نیست به نوشتۀ صفا (ج۲/۳، ص۱۰۵۱) از مدیحهﺍی که برای سلطان احمد بهادر خان ایلکانی (حک: ۷۸۴-۸۱۳ق) سروده است ﻣﻰتوان دریافت که او پس از سقوط پادشاهی اینجو (۷۵۸ق) دست کم سی سال دیگر هم ﻣﻰزیسته است و بنابراین وفات او ﻣﺴﻠﻤﺎً پس از ۷۸۴ق اتفاق افتاده است و در جایی دیگر مرگ او در سال ۷۹۰ق بیان شده است. (مهاجر، ص ۲۴۶)

اواخر زندگی حافظ نیز با نگرانی و پریشانی سپری شد. این شاعر بزرگ از زندگی گذشته خود هیچ نداشت جز خاطراتی دردناک. زن محبوبش ظاهرﺍً ساﻝها در لحد منزل کرده بود و داغ فرزند نیز قلب پیرش را هنوز آزار می داد. داغ برادر، فرزند و زن از زندگی او در پایان حیات می بایست یک دوزخ ساخته باشد. (زرین کوب، ص۱۷۳)

افسانهﺍی که خیال ستایشگران از وی درست کرد وی را در شمار قهرمانان درآورد- قهرمانان عرفان و حکمت، افسانه نانوا، افسانه شاخ نبات [۲]، افسانه سفر دریا، افسانه تکفیر، افسانه پسر قاضی و ... برای تفسیر پارﻩای اشعار مبهم و مرموز وی به وجود آمد و زندگی او را در تیرگی ابهام فرو برد.

زندگی جهان ملک خاتون و حافظ هر دو در پرده ابهام پوشیده شده و تنها چیزی که از رابطۀ این دو شاعر بزرگ وجود دارد مشاعرﻩهایی است که با هم داشتهﺍند و این مناظرﻩ‌ها تا بدان جا کشیده است که عدهﺍی بر این باورند شاید جهان ملک خاتون‌‌ همان شاخ نبات حافظ است که هنگام تفال بر دیوانش حافظ را به او قسم ﻣﻰدهند: (دولتﺁبادی، ص۲) حافظ:

«ما ترا دلدار خود پنداشتیم

و ز تو چشم مردمیﻫﺎ داشتیم

تخم مهر رویت ای نامهربان

ساﻝها در وادی جان کاشتیم

هر چه کردی با من از جور و جفا

گر چه آن بد بود نیک انگاشتیم

تا نهادی دل به مهر دیگران

ما امید از لطف تو برداشتیم

ساﻝها تا رایت مهر و وفا

عاشقانه در جهان افراشتیم

چون جفا و جورت از حد درگذشت

کار خود را با خدا بگذاشتیم

گر به ناحق غمزهﺍش خونم بریخت

جانب حق را فرو نگذاشتیم

 

جهان ملک خاتون:

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ﻣﻰپنداشتیم

تا درخت دوستی کی بر دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گلین حسنت ته خود شد دل فروز

ما دم همت برو بگماشتیم

نکتهﻫﺎ وقت و شکایت کس نگفت

جانب حرمت فرونگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما محصل بر کسی نگماشتیم»

 

و هنگام ملاقات جهان خاتون با حافظ، حافظ این دو غزل خود را ﻣﻰخواند:

«دردم از یار و است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

 

و وقتی به این بیت رسید:

اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم

 

و جهان خاتون در جواب  فی البداهه گفت:

حافظا این می پرستی تا به کی

می ز تو بیزار و مستان نیز هم» (همان جا)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] پادشاه خاتون: معموﻻً این دو شاعرۀ بزرگ با هم اشتباه ﻣﻲشوند. در حقیقت پادشاه خاتون شاهزاده خانم صفرﻩالدین از فرمانروایان ﻗَﺮَﺍﺧَﺘﺎییان کرمان در قرن هفتم قبل از جهان ملک خاتون بود که در شعر و ادب مهارت خاصی داشت. پدر این شاعرۀ بزرگ سلطان قطب الدین ﻗَﺮَﺍﺧَﺘﺎیی (حک: ۶۴۸-۶۵۶) برادر زادﻩ ﺑُﺮﺍﻕِ حاجب پاﻳﻪگذار سلسله ﻗَﺮَﺍﺧَﺘﺎییان کرمان بود که بعد از پسر عم خود رکنﺍلدین از جانب حکومت مغول به حکومت رسید (صفا ج۳، ص۶۵۸) مادر پادشاه خاتون، ﻗُﺘﻠُﻎ ترکان، نخست همسر ﺑُﺮﺍﻕ حاجب بود و همسر دوم او قطب الدین بود. (می‌رخواند، ص۷۲۴) پدر و مادر پادشاه خاتون از آنجایی که دوست داشتند پسری داشته باشند و فرزند آن‌ها دختر شده بود او را به شکل پسران در می‌ﺁوردند و او نیز در سوارکاری و تیراندازی و مهارﺕهای پسرانه ذوق نشان می‌ﺩاد و رفتاری مردانه داشت. از این رو غیر از نزدیکان همه او را پسر می‌ﺍنگاشتند به این دلیل به او لقب حسن شاه را نیز داده بودند (وزیری کرمانی، ص۳۶۱) علاوه بر این لقب به دلیل زیبایی خاصی که داشت به او لقب لاله خاتون نیز داده بودند. (آذربیگدلی، ص۳۵۹) بعد از مرگ پدر پادشاه خاتون، مادرش از طرف خان مغول به فرمان روایی کرمان رسید و دخترش را به عقد آباقاخان دومین پادشاه ایلخانی درآورد و به پشتیبانی آباقاخان بر کرمان فرمانروایی ﻣﻲکرد. در زمان آباقاخان عیسویان قدرت یافتند تا جایی که ایلخان تصمیم داشت با پاپ‌های اروپایی برای درهم کوبیدن آن‌ها قرارداد ببندد در زمان سلطان احمد و مسلمان شدن او مسلمانان قدرت از دست رفته را بازیافتند. (داودی، ص۳۵) پس از مرگ اباقاخان، ﺳِﻮرﻏِﺘﻤﺶ (عموی پادشاه خاتون) با دسیسه حکومت را از مادر گرفت و بعد پادشاه خاتون به عقد گیخاتو برادر کوچک اباقاخان درآمد و با او به رم رفت. (صفا ج۳، ص۶۵۸) حدود سه سال در غربت به سر برد و در این مدت اشعاری در رنج غربت سرود. (حالت، ص۳۲) سپس به کرمان بازگشت و تا زمانی که همسرش گیخاتو زنده بود با سرفرازی در کرمان حکومت ﻣﻰکرد و سپس از به قتل رسیدن همسرش حکومت کرمان به بایدوخان شوهر شاه عالم دختر عمویش رسید. در ‌‌نهایت پادشاه خاتون به اصرار شاه عالم به فرمان بایدوخان کشته ﻣﻰشود و جنازهﻱ او در کرمان در کنار مادرش قتلغ ترکان (در مدرسه ﻗُﺒﻪ سبز) دفن ﻣﻲشود. (منشی کرمانی، ص۷۳) پادشاه خاتون شاهزاده خانمی سیاستﻣﺪار، با تدبیر و اهل فضل و ادیب بود. ذوق شاعری و طبع شعر خود را از مادرش به ارث برده بود و اشعار بسیاری وجود دارد که با دست خط خودش نوشته و همه حکایت از خوشنویسی وی دارد. در زمان سلطنت خود در پرورش استعدادهای ادبی کوشید اهل ادب و فضل را مقدم داشت و جهت ترویج علم عمارات ومدارس بسیار بنا کرد. (منشی کرمانی، ص۷۰)

[۲] هنگامی که سخن از شاخ نبات حافظ به میان می‌آید ذهن‌ها به قبری متمرکز می‌شود که در کنار قبر حافظ بود و منسوب به قبر شاخ نبات ولی این شاخه نبات آن شاخ نباتی نیست که حافظ از آن سخن می‌گوید. محیط طباطبایی در مقاله‌ایی تحت عنوان «شاخ نبات حافظ» داستان آن را مطرح می‌کند. او می‌گوید که کریم خان زند حرمسرایی داشت که در بین تمام زیبارویانی که در حمسرا بودند تنها دل در گرو یکی از آن‌ها سپرده بود و نام آن زن زیبا «شاخ نبات» بود اما بر اثر دست تقدیر روزی «شاخ نبات» بیمار می‌شود و کاری از دست پزشکان بر نمی‌آید و او از دنیا می‌رود. کریم خان دستور می‌دهد که او را در زیر پای حافظ به خاک بسپارند و حافظیه از آن تاریخ به بعد آباد شد. همگان می‌پنداشتند که کریم خان دیگر عاشق هیچ مه رویی نمی‌شود ولی دیری نپایید که زیبارویی دیگر جای شاخ نبات را گرفت. (محیط طباطبایی۱۳۶۷، صص۲۲۷-۲۳۶)

 

 

کتابنامه

-اقبال آشتیانی، عباس۱۳۶۴، تاریخ مفصل ایران(از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری)، تهران

-اقبال آشتیانی، عباس۱۳۲۱، کلیات عبید زاکانی، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران

-حالت، ابوالقاسم۱۳۵۳، «لاله خاتون»، تلاش، ش۴۷، تهران

-حلبی، علی اصغر۱۳۸۴، زاکانی نامه رساله در شرح احوال و آثار و نقد افکار مولانا عبید زاکانی( همراه با گزیده هایی از نوشته و سرودهای و توضیح آنها، تهران

-خواند میر، غیاث الدین۱۳۶۲، تاریخ جیب السیر، تهران

-دانش پژوه، محمد تقی۱۳۴۰، فهرست کتابخانه مرکزی، دانشگاه تهران، تهران

-داودی، نصرالله۱۳۴۴، در شناخت عبید زاکانی، نشر پگاه: مشهد

-دانشنامه زبان و ادب فارسی۱۳۸۶، ج دوم به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران

-دایره المعارف فارسی به سرپرستی دکتر غلام حسین مصاحب، تهران

-دولت آبادی، پروین۱۳۸۱، جهان ملک خاتون و حافظ، شاعره، اردیبهشت۱۳۸۱، شماره سوم، ص 2

-دولتشاه سمرقندی۱۳۳۷، تذکره الشعراء به کوشش محمد عباسی، تهران

-دولتشاه سمرقندی۱۳۸۵، تذکره الشعراء مقدمه و تصحیص و توضیح دکتر فتطمه علاقه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.

-دیوان حافظ تصحیح و حواشی سید ابوالقاسم انجوی شیرازی طهران ۱۳۴۵ چاپ دوم 1346

-دیوان خواجه شیراز حافظ به تصحیح استاد محیط طباطبایی به خط محمدعلی سبز کار۱۳۶۷، چاپخانه سکه، تهران

-زرین کوب، عبدالحسین۲۵۳۶، از کوچه رندان( درباره زندگی و اندیشه حافظ)، چاپ سوم، امیر کبیر، تهران

-صبا مولوی محمد مظفر ، حسین۱۳۴۳، تذکره روز روشن، تهران

-صفا، ذبیح الله۱۳۵۵، تاریخ ادبیات در ایران، تهران

-طباطبایی، محیط۱۳۶۷، آنچه درباره حافظ باید دانست، نشر بعثت، تهران

-فخر هروی، محمد۱۹۶۸، تذکره روضه اسلاطین و جواهر العجائب به کوشش حسام الدین راشدی حیدر آباد

-کاشانی راد- احمد نژاد۱۳۷۴، دیوان کامل جهان ملک خاتون، نشر زوار، تهران

-مثیرسلیمی، علی اکبر۱۳۳۵، دفتر زنان سخنور، تهران

-منشی کرمانی، ناصرالدین۱۳۲۸، سمط العلی للحضره العلیا به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران

-مهاجر، نجف علی۱۳۸۴، فرهنگ نامه زنان پارسی گو(زندگی نامه و نمونه اشعار از آغاز تا امروز)، تهران

-میرخوند، محمدبن خاوندشاه۱۳۷۳، روضه الصفا به کوشش عباس زریاب خویی، تهران

-نفیسی-پریمرز۱۳۴۷، دیوان و شرح حال شاعر قرن هشتم جهان ملک خاتون اینجو(نک مجموعه سخنرانی های دومین کنگره تحقیقات ایرانی) تهران

-نطنزی، معین الدین۱۳۳۶، منتخب التواریخ معینی، چاپ ژان اوبن: تهران

-وزیری کرمانی، احمد علی خان۱۳۵۲، تاریخ کرمان(سالاریه) به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران

-وصاف الحضره، شهاب الدین عبدالله۱۳۶۴، تحریر تاریخ صاف به قلم عبدالمحمدآیتی

 

این مطلب برای اولین‌بار در سایت همه چیز درباره فیلمنامه و سپس در فیلم‌نوشت منتشر شد. پس از تعطیلی سایت‌های یادشده، این مطلب در سایت آرگومنتی ایتالیچی بازنشر شد.

 

درباره نویسنده/مترجم

محبوبه خدایی نویسنده، مترجم و پژوهشگر ایرانی، متولد سال ۱۳۵۷ در تهران، فارغ‌التحصیل رشتۀ مترجمی «زبان ایتالیایی» از دانشکدۀ زبان‌های خارجۀ دانشگاه آزاد و رشتۀ «فرهنگ و زبان‌های باستانی» از دانشگاه علوم و تحقیقات در مقطع کارشناسی ارشد است. او علاوه بر زبان ایتالیایی، به زبان فرانسه نیز مسلط است. ورود او به عرصۀ پژوهش و نگارش به تشویق استادش، دکتر رضا قیصریه، و با تألیف درآمدی بر دستور زبان ایتالیایی در سال ۱۳۸۵ رقم خورد. او در زمینۀ زبان‌شناسی و اساطیر با دو سخنرانی «بررسی دستور زبان ایتالیایی با دستور تاریخی زبان فارسی» و «اساطیر و روزهای هفته» در دانشکدۀ زبان‌های خارجه به طور جدی فعالیت خود را آغاز کرد. او به سبب علاقۀ وافری که به ناتالیا گینزبورگ و آثار وی داشت، زندگی‌نامۀ او را از دل آثار وی بیرون کشید و آن در سخنرانی دیگرش در شهر کتاب مرکز (به همراه دکتر آنتونیا شرکا) تحت عنوان «ناتالیا گینزبورگ در آیینۀ‌ آثارش» ارائه کرد که اکنون به صورت مقاله در سایت شهر کتاب در دسترس عموم قرار دارد. او پس از آشنایی با دکتر محمد شکری فومشی، متخصص خط مانوی، یادگیری این خط را آغاز کرد و در پژوهشگاه علوم انسانی در کنار این استاد بزرگوار، در مورد تقویم‌های قمر در عقرب در آثار مانوی سخنرانی داشت که هم‌ اکنون به صورت مقاله‌ای در ۲۳ برگ در ارجنامۀ دکتر زهره زرشناس در دست چاپ است. از تألیفات دیگر او می‌توان به کتاب‌های «درس‌ها و مجموعه تست‌های آزمون کارشناسی ارشد برای رشتۀ فرهنگ و زبان‌های باستانی» و «مفهوم راست و چپ در اساطیر ایران» (با یادداشتی از دکتر زهره زرشناس)، و از ترجمه‌های او می‌توان به برگردان فارسی سه کتاب از آثار رمانو باتالیا به نام‌های سکوت آسمان، با چشمان تو، و رزی از دریا اشاره کرد.


دسته: